کد مطلب:106481 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:151

خطبه 096-در باب اصحابش











[صفحه 844]

از سخنان آن حضرت (ع) است كه در آن یاران خود را نكوهش و اصحاب رسول خدا (ص) را ستوده و می فرماید: مرصاد: در راه كمین كردن كمینگاه را رصد: مراقبت كننده شجی: بر اثر اندوه فراوان گیر كردن خوردنی و آشامیدنی در گلو حث: به شدت و جدیت بر كاری برانگیختن اعضل: مشكل شد حیه: كمان، قوس منی: مبتلا شد تربت: بی دلیلی خاك آلود شد اخال: گمان دارم، می پندارم وغی: جنگ، اصل این واژه برای سر و صدا وضع شده است. حمس: شدت یافت اگر چند روزی خداوند ستمگر را مهلت دهد (برای سخت تر شدن عقوبت ظالم است) ولی هرگز از مواخذه و كیفر او صرف نظر نخواهد كرد زیرا پروردگار در كمین ستمگر است و در گذرگاهش قرار دارد و ناگاه گلو و مجرای فرو بردن آب دهانش را گرفته، نابودش می كند. آگاه باشید سوگند به آن كسی كه جان من در قبضه قدرت اوست، (با ضعفی كه شما از خود نشان می دهید) مردم شام بر شما مسلط خواهند شد. البته این غلبه و چیرگی آنها به این دلیل نیست كه از شما بحق سزاوارترند، بلكه صرفا بدین سبب است كه آنها در اطاعت و فرمانبرداری معاویه كوتاهی نمی كنند ولی شما در پذیرش دستور من تسامح و سستی از خود نشان می دهید (شگفت آور است) همواره

امتها از ستم والیان خود بیمناكند، اما من از بیداد رعیت خودم ترسانم! شما را برای جهاد برانگیختم، نرفتید!، سخن حق را گوشزدتان كردم نشنیدید!! در آشكار و نهان دعوتتان نمودم. اجابت نكردید. پند و اندرزتان دادم نپذیرفتید! ای حاضرانی كه همچون غایبانید و ای بندگانی كه مثل اربابان عمل می كنید (باید خیلی خیره سر باشید) كه حكمتها را بر شما می خوانم از آنها فرار می كنید!، با مواعظ نیك و رسا پندتان می دهم از آن دوری جسته پراكنده می شوید! هنگامی كه شما را برای جهاد با ستمگران و طاغیان ترغیب و تشویق می كنم، هنوز سخنم بپایان نرسیده، كه مانند قوم سبا متفرق می شوید. (پس از تمام شدن گفته های من) دوباره به مجلس بازگشته و با پند و اندرزهای دروغین یكدیگر را فریب می دهید! (شما به سرعت تغییر موضع می دهید) صبح هنگام، شما را براه راست استوار می دارم ولی بگاه شب به نزد من باز می گردید، مانند كمان محكمی كه نه كسی قدرت صاف كردن آن را دارد و نه خودش قابلیت صاف شدن را داراست. آخر تا كی ؟ دیگر، اندرز دهنده بستوه آمد ولی اندرز شنونده از مایوس بودن خود چیزی نكاست! (از پند دادن شما خسته شدم چرا اصلاح امور را محال می پندارید؟) ای گروهی كه بدنهات

ان حاضر و خردهاتان گم است! و خواسته های شما مختلف و گوناگون می باشد، و روسایتان را گرفتار كرده اید. امیر شما مطیع خداست، و شما او را نافرمانی می كنید! ولی امیر مردم شام (معاویه) معصیت خدا را انجام می دهد و مردم شام از او فرمان می برند! بخدا سوگند، دوست می دارم كه معاویه با من معامله طلا با نقره نماید، از شما افراد بی تعهد ده نفر دریافت كند و از اطرافیان خود یك نفر را به من بدهد. ای مردم كوفه من از جهت سه چیز كه در شما وجود دارد و دو چیز كه در شما نیست به غضه گرفتار شده ام. سه چیزی كه در شما هست عبارتند از: 1- گوش دارید و كرید 2- حرف می زنید و لالید 3- چشم دارید و كورید دو چیزی كه در شما هست عبارت از: 1- آزاد مرد نبوده و خوش برخورد نیستید 2- در گرفتاری برادران موثق نبوده مورد اعتماد و اطمینان نمی باشید. خیری به شما نرسد، دستهایتان خاك آلود باد، همواره به فقر و ذلت گرفتار باشید. شما مردم كوفه شبیه شترانی هستید كه چوپان نداشته باشند و از هر سو كه جمع شوند از دیگر سو متفرق گردند. بخدا سوگند، گویا شما را می نگرم، و گمان نزدیك به یقین دارم، هنگامی كه تنور جنگ تفتیده گردد و آتش زد و خورد شراره بجهاند، از اطرا

ف پسر ابی طالب همچون زنی كه از فرزندش جدا شود، پراكنده می گردید. ولی من به حق بودن خودم اطمینان داشته، و از جانب پروردگارم دلیلی گویا دارم و بر مسیر پیامبر كه طریقی واضح و روشن است حركت می كنم. من براه خدا و شریعت رفته، حق را از طریق ضلالت و گمراهی جدا می سازم. (من و خانواده پیامبر شما همواره براه حق رفته و می رویم) فقوله علیه السلام: و لئن امهل الظالم الی قوله ریقه: این فراز از كلام امام (ع) برای تهدید مردم شام آورده شده است، كه خداوند آنها را گرفتار می كند، قوت و نیرومندیشان را از میان خواهد برد. پروردگار در تمام حركات، اعمال و رفتار در كمین آنهاست و در مسیر حركتشان كه گمراهی و ضلالت است قرار گرفته است. روزی گلویشان را گرفته، و جانشان را می ستاند. از به كار بردن واژه شجی و بر مرصاد بودن خدا، فهمیده می شود كه حق تعالی، ستمگران را به كیفر و عقوبت گرفتار می كند (هر چند این عقوبت تاخیر داشته باشد، اما قطعی و یقینی است) چنان كه خود در این باره می فرماید: او یاخذهم فی تقلبهم فما هم بمعجزین او یاخذهم علی تخوف سپس امام (ع) سوگند یاد می كند كه اصحاب معاویه بر آنها پیروز می شوند، تا مگر كوفیان را بر مقاومت و پایدار

ی بسیج كند. پس از آن تصور بعضی را در علت پیروزی اصحاب معاویه بر یارانش را كه موجب ضعف روحیه آنها می شود رد كرده، می فرماید: دلیل غلبه اصحاب معاویه بر حق بودنشان یست، بلكه پیروی بیچون و چرای آنها از دستورات معاویه در امر باطل و تسامح خودداری شما از پیروی از من با وجودی كه حقم می باشد زیرا پیروزی و موفقیت در وحدت كلمه و فرمانبرداری از امام و پیشواست نه اینكه به حقانیت امام اعتقاد داشته باشی ولی در عمل و میدان كارزار او را رها كرده و تنها بگذاری. امام (ع) سخن را در توبیخ و اهانت مردم كوفه ادامه داده، و بدلیل تخلف و سرپیچی از دستوراتش از آنها اظهار تنفر و انزجار كرده می فرماید: و لقد اصبحت الامم الی قوله رعیتی: امتها از سلطانشان می ترسند اما عجب این است من كه علی هستم از پیروانم می ترسم بطور طبیعی و همگانی رعایا از سلطان خود می ترسند، وقتی كه قضیه بر عكس باشد یعنی امیر از افراد تحت امرش بترسد چنان پیروانی سزاوار ملامت و سرزنش هستند و هیچ بهانه و دلیلی بر علیه حاكم خود ندارند. همین تخلف از دستور امام (ع) كه دقیقا نوعی ظلم بر خودشان بود، آنها را مستحق تنفر و انزجار امام (ع) كرد. چه آن حضرت در موارد زیادی آنها را مو

رد تفقد و دلسوزی قرار داد. از جمله روز حكمیت در صفین، ولی آنها نصیحت و صلاحدید امام (ع) را نپذیرفته و بعنوان تمرد از دستور به آن حضرت گفتند: اگر بحكمیت راضی نشوی آنچه با عثمان كردیم با تو خواهیم كرد امام (ع) در ادامه سخن تقصیر مردم كوفه و راهنماییهای خود را نسبت به آنها در جهت ارشاد و هدایت و اصلاح امورشان بر می شمارد، و بعنوان مشت نمونه خروار فرار آنها از جهاد با دشمن و حفظ بلادشان، و دعوت آنها بطور علنی و سری بر انجام كارهای شایسته، و پند و اندرز دادن آنها بر اندیشه صحیح در امور را، یادآور می شود. كلام امام (ع) نمودی از سخن حق تعالی در حكایت از داستان نوح (ع) است كه به درگاه خدا عرضه می دارد: قال رب انی دعوت قومی لیلا و نهارا فلم یزدهم دعائی الا فرارا و انی كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا تا اسرارا. سپس امام (ع) مردمان كوفه را با وجودی كه حاضر بودند به غایبان، و در صورتی كه ادعای بندگی خدا را داشتند به اربابان متمرد از فرمان تشبیه كرده است. جهت تشبیه این است كه اشخاص حاضر از موعظه و نصیحت پندی می گیرند، اما افراد غایب چون قادر به شنیدن نیستند از پند و اندرز سودی نمی برند. وقتی كه افراد حاضر پند گیرنده نباشند ب

ا افراد غائب تفاوتی ندارند. وظیفه بندگان نیز اطاعت و فرمانبرداری از دستورات فرماندهان می باشد، ولی وقتی كه از روی غرور و تكبر فرمانبرداری نداشته باشند، همچون اربابانی خواهند بود كه همواره دستور می دهند و دستور نمی برند (پیروان حضرت نه گوش به نصیحت می دادند، و نه فرمانبردار بودند. بدین لحاظ آنها را به افراد غایب و ارباب تشبیه كرده است) در ادامه مذمت و بدگویی، آنها را توبیخ می كند كه گوش به سخن حكمت آمیز و موعظه بلیغ آن حضرت نداده اند و بدین سبب سزاوار ملامت شده اند. منظور حضرت از اهل بغی مردم شام، پیروان معاویه اند، و ایادی سبا ضرب المثلی كه به هنگام نهایت تفرقه جمعیتی، بدلیل عدم اجتماعشان در مجالس و محافل تصمیم گیری آورده می شود. ایادی و سبا دو كلمه اند مانند معدی و كرب كه بصورت یك اسم آورده می شود. سبا قبیله ای است از اولاد سبا فرزند یشحب بن یعرب بن قحطان. و اصل مثل درباره این قبیله بدین طریق است كه اولاد سباء در كرانه های سد مارب زندگی می كردند، هنگامی كه سد مارب در شرف تخریب قرار گرفته بود، زن كاهنی بر ویرانی سد آگاهی یافت، و جریان امر را با شخصی بنام عمرو بن عامر ملقب بمزیقیا در میان گذاشت. عمر بن عامر ق

بل از خرابی سد مارب و ویرانی آن، باغات، مزارع و اموال خود را فروخت و به مكه هجرت كرد. اما بقیه ساكنان منطقه دچار زحمت گردیده و علت را بدرستی نمی دانستند و با تضرع و زاری از كاهنه چاره مشكل را می خواستند. زن كاهن مشكلات آینده را و آنچه اتفاق خواهد افتاد به آنها خبر داده گفت: خرابی سد مارب موجب تفرقه و جدایی ما خواهد شد. مردم در مورد آینده خود با كاهنه مشورت كردند. او در نظر خواهی چنین گفت: آنها كه دارای همتی بلند هستند و در حمل و نقل سخت كوش و مقصدی تیز بینانه دارند به كاخهای استوار و محكم عمان كوچ نمایند. نیاكان مردم عمان همین گروه هستند. و از شما آنها كه چاك و استواراند و بر مشكلات روزگار می توانند شكیبا باشند، سرزمین و وادی نمر را از دست ندهند. قبیله خزاعه همین گروه هستند. سپس گفت از شما آنها كه میل دارند چون كشتی بر ساحل آرام بگیرند و خوراكیهای گوارا در محل زندگی خود داشته باشند یثرب را كه دارای درختان خرما است، دریابند. دو قبیله اوس و خزرج همین گروه هستند. و سپس گفت آنها كه تمایل به آب انگور و شراب و ملك پادشاهی دارند و مایلند كه لباس ابریشم بپوشند لازم است كه به بصری و غویر (نام دو منطقه در سرزمین شام)

بروند. آل جفنیه از قبیله غسان همین دسته اند. پس از آن گفت از شما آنها كه مایلند، لباس نازك بپوشند و اسبهای خوش نژاد سوار شوند، و گنجینه هایی از روزی داشته و بخون ریزی مشغول باشند بسرزمین عراق كوچ كنند. (آل جذیمه الابرس) همین گروهند. و آل محرق در حیره ماندند. تفرفه آل سباء در بلاد موجب این ضرب المثل مشهور گردید این ضرب المثل بر هر جمعیتی كه دچار تفرقه گردد اطلاق می شود. با توجه به این كه خدعه و فریب، بی توجهی به مصلحت اجتماعی می باشد، امام (ع) درباره اصحاب خود می فرماید: یتخادعون یعنی یاران من (دارای این خصیصه زشت اخلاقی هستند كه) هرگاه از مجلس وعظ و پند باز می گردند هر یك دیگری را از موضوع وعظ و نصیحت غافل می گرداند. و به موضوعات دیگری توجهش می دهد. هر چند انجام این امر بقصد فریب نباشد، نتیجه آن خدعه یعنی غافل ساختن از مصلحت امر است. (چنان كه آل سبا آنچه كاهن گفته بود از یكدیگر پوشیده می داشتند). منظور كلام امام (ع) كه فرمود: در صبحگاه آنها را قوام می بخشم) این است كه به اصلاح اخلاق آنها با حكمت و موعظه می پردازم، اما شب هنگام كه باز می گردند مانند پشت كمان كج شده اند این جمله تشبیه معقول به محسوس است. انحرا

ف آنها از زیبایی اخلاق و كجی فكر و اندیشه معقول به كمان محسوس تشبیه شده است. قوله علیه السلام: عجز المقوم: این جمله اشاره بخود حضرت دارد و اعترافی است كه آن بزرگوار بر ناتوانی خود در قوام بخشیدن به یارانش می كند (پیش از این متذكر شدم كه امام (ع) نمی خواست با دیكتاتوری آنها را به راه خیر وادارد.- م.) قوله علیه السلام: و اعضل المقوم: یعنی نصیحت پذیر كارش مشكل است و در معالجه و دواء به بن بست رسیده است. انحراف اخلاقی پیروان، موجب گردیده بود كه توجهی به نصایح دلسوزانه حضرت نداشته باشند، و دل آن بزرگوار را بدرد آورند كه با اندوه و تاسف بگوید. پند دهنده از نصیحت عاجز و پند شنونده از پندپذیری درمانده است. پس از بیان این موضوع امام (ع) آنها را مورد خطاب قرار داده و معایبشان را متذكر می گردد. شاید خرد و عقل اصحابش را از بی توجهی به حقایق منصرف و به تامل و فكر وادارشان كند. لذا اوصافی را به شرح زیر برای آنها بیان می كند. - بدنهاشان حاضر و عقل شان غائب است. - خواسته های مختلفی دارند. - امرا و فرماندهانشان بدانها مبتلی و گرفتار شده اند. سپس اصحابش را متوجه رذلیت نابخشودیشان كرده می فرماید: با وجودی كه من مطیع فرمان خدایم

، شما با دستورات من مخالفت می كنید و با وجودی كه پیشوای مردم شام معصیت خدا را مرتكب می شود آنها از فرامین وی تبعیت می كنند. این مقایسه را امام (ع) در فرق میان خود و معاویه می آورد تا غیرت آنها را بر جهاد و پیروی از دستوراتش برانگیزد (اما وقتی كه تغییری در وضع آنها مشاهده نمی كند) اصحابش را تحقیر و فضیلت دشمنان را نسبت به آنها در جنگ و شجاعت استقامت بیان كرده سوگند یاد می كند. كه مایل است معاویه معاوضه طلا با نقره را انجام دهد (یكی از پیروان خود را بدهد و ده نفر از پیروان امام را بگیرد، چنان كه ده درهم نقره را با یك دینار طلا معاوضه می كنند) سپس امام (ع) خود را گرفتار پنج خصلت از پیروان خود می داند. سه صفتی كه در آنها وجود دارد و متناسب با یكدیگرند و دو صفتی كه در آنها نیست سه صفت موجود در آنها بدین قرار است: با اینكه گوش دارند كرند. با اینكه حرف می زنند گنگند و با اینكه چشم دارند كورند. جمع این اوصاف با ضدشان (یعنی در عین شنوائی كر بودن و در عین حرف زدن گنگ بودن و در عین چشم داشتن كور بودن) موجب تعجب گردیده و بیان توبیخ آنهاست. مقصود این است كه در مصالح دین و نظام امور دولتشان بر شنوایی و گویایی و بینایی آنه

ا نفعی مترتب نیست. آن كه از شنوایی و بینائی خود سودی نبرده و عبرت نگیرد و آن كه گفتارش مفید فایده ای نباشد، مانند كسی است، كه این احساسات را نداشته باشد. بلكه حال این افراد بدتر است، زیرا شنوایی، گویایی و بینایی هرگاه مفید فایده نباشند، به نسبت آن كه این ابزار را ندارد مضر خواهند بود (گاهی موجب خلافكاری می شوند و انسان به كیفر گناه آنها گرفتار می آید). اما دو صفتی كه در آن مردم وجود نداشت، یكی آن كه هنگام ملاقات و برخورد، صداقت در آزادگی نداشتند، یعنی بدلیل آمیزه ای كه از ترس، خواری و فرار در ذات خویش داشتند بهنگام برخورد و ملاقات، آزادگی و حریت، بزرگواری و صداقت از آنها بروز نمی كرد زیرا شخص آزاد منش از زشتی رذیلت و كارهایی كه موجب طعن و ملامت شود وارسته است. صفت دومی كه در ذاتشان دیده نمی شد. به هنگام بروز بلا برادران مورد اعتمادی نبودند، یعنی برادرانی، كه بگاه گرفتاری و نزول حوادث بتوان بدانها اعتماد كرد. سپس امام (ع) با اظهار دلتنگی بر علیه آنها در شكل نعمت خواهی دعا می كند و می فرماید: دستهایتان خاك آلود باد! كنایه از این است كه هیچ خیری به آنها نرسد. قوله علیه السلام: یا اشباه اللابل غاب عنها رعاتها كل

ما جمعت من جانب تفرقت من جانب آخر. در عبارت فوق تشبیهی را به كار برده و مردم كوفه را به گله شتری كه ساربان نداشته و از هر سو متفرق اند مانند كرده است، وجه شباهت بیان رذیلتی است كه امام (ع) در وجود آنها سراغ داشت. نشانه این رذیلت تفرقه و پراكندگی بود كه بهنگام جنگ پیروان حضرت دچار آن بودند. سپس جدایی و نامانوسی آن مردم را به جدا شدن زن از بچه اش در هنگام ولادت تشبیه كرده است، تا بیان این مطلب بغیرتشان برخورد كند. تشبیه در مورد تسلیم شدن زن به ولادت فرزند و جدا شدن از او بیان كننده زمان ولادت و یا ملامت و طعنی است كه برای افراد آورده می شود. امام (ع) پس از این توبیخ به بیان فضیلت خود پرداخته، تا دلهای پیروان خود را قوت بخشیده و میان آنها الفت بر قرار كند، و بینه روشنی كه امام (ع) از جانب خداوند بر علیه آنها عرضه می كرد، آیات كریمه قرآن و ادله واضحی بود كه بر معرفت وجود حق تعالی و اعتماد كاملی كه بر پیمودن راه خداوند داشت، چنان كه خداوند متعال می فرماید: قل انی علی بینه من ربی. مقصود از منهاج پیامبر (ص) طریقه و سنت پیغمبر (ص) می باشد و راه روشنی الهی، كه امام سالك آن بوده است شریعت و دیانت رسول گرامی اسلام است

منظور از این جمله امام (ع) القطه لقطا بررسی و تمیز دادن راه حق از طریق ضلالت و گمراهی، و سلوك بر مسیر حقیقت می باشد، كه حضرت همواره مراقب آن بوده است.

[صفحه 845]

سمت: طریقت راه و روش لبد الطایر: پرنده به زمین چسبید. بنابراین شما رفتار اهل بیت پیغمبر (ص) را در نظر گرفته، حركت خود را در جهت حركت اولاد پیامبرتان قرار داده و ملازم آنها شوید، و از آنها پیروی كنید. زیرا، آنان هرگز شما را از راه راست بیرون نبرده و بهلاكت نمی رسانند. (بنابراین) اگر آنان جایی درنگ كردند شما نیز درنگ كنید و اگر آنها بر كاری اقدام كردند شما نیز اقدام كتید (در كار امامان (ع) چون و چرا نداشته باشید) از اهل بیت پیغمبر (ص) جلو نیفتید كه گمراه می شوید و از آنها عقب نمانید كه بهلاكت می رسید. من اصحاب محمد (ص) را دیده ام، هیچ یك از شما بدانها شباهت ندارید! آنها با هیئت ژولیده مویی و گرد آلودگی، صبح می كردند، زیرا شب را بسجده و قیام سپری كرده بودند. میان رخسار و پیشانی خود نوبت نهاده بودند، گاهی در پیشگاه خدا رخسار بر خاك می گذاشتتد و گاهی به عبودیت پیشانی بر زمین می ساییدند. چنان در سوز گداز روز معاد خود بودند، كه گویا بر سر آتش پا نهاده باشند. میان دو چشمشان (سجده گاه) بر اثر سجده های طولانی همچون زانوی بزها پینه بسته بود. هنگامی كه نام خداوند سبحان به میان می آمد، از سوز عشق و درد ف

راق، چنان اشك از دیدگانشان سیلان می كرد. كه دامان و گریبانشان تر می شد. از ترس كیفر خداوند، و امیدواری بثواب او مانند درختی كه از وزش باد تند بلرزد بر خود می لرزیدند. (یاران رسول خدا چنین بودند) امام (ع) فضیلت خود را با دستور به تبعیت از اهل بیت و سمت گیری در جهت آن رسول و پیروی از آن بزرگواران تكمیل می كند. دلیل وجوب اطاعت از اهل بیت را سالك بودن آنها بر راه خدا، و عدم انحراف از طریق حق، دانسته است بدین توضیح كه اهل بیت مردم را دوباره به جاهلیت و گمراهی باز نمی گردانند. در این كلام اشاره ضمنی به این حقیقت است كه اگر مردم از غیر اهل پیامبر تبعیت كنند، به دوران جاهلیت و ضلالت باز خواهند گشت. قوله علیه السلام: فان لبدوا اگر اهل بیت پیامبر از گرفتن خلافت منصرف بودند و دوست داشتند كه از توسل بزور در قبضه كردن مقام خلافت خودداری كرده و در خانه بنشینند، و یا اگر برای گرفتن خلافت از دست غاصبان بپاخاستند (در هر دو حال) از آنها پیروی كنید. زیرا انزوا و سكون آنها از پذیرش خلافت برای مصلحتی است كه علم آن از دیگران مخفی است. و اگر هم قیام كردند با آنها قیام كنید و همراه آنها باشید. سپس امام (ع) در همین راستا، مردم را از

سبقت گرفتن بر اهل البیت نهی می كند، زیرا جلو افتادن بر آل رسول نتیجه اش ضلالت و گمراهی است. در انجام امور مقدم شدن بر اهل البیت روا نیست، زیرا لازمه جلو افتادن بر دلیل و راهنما، گمراه شدن و راه نبردن به مقصد می باشد. همچنین پا پس كشیدن و عقب ماندن از آل رسول نتیجه اش هلاكت و نابودی است. از اوامر و افعالی كه آل رسول دستور می دهند، نباید عقب ماند، یعنی بمخالفت آنها نباید پرداخت، زیرا مخالفت با آل پیامبر جز سرگشتگی در وادی جهالت و عذاب آخرت و هلاكت همیشگی نتیجه ای ببار نمی آورد. شیعه این ویژگی را به دوازده امام اختصاص می دهد و آنها را واجب الاطاعه و امامان بر حق می داند. قوله علیه السلام: و لقد رایت اصحاب رسول الله صل لله علیه و اله الی آخره. این فراز از كلام امام (ع) در ستایش و مدح صحابه مخصوص (پیامبر) و بیان منزلت و مقام آنها در خائف بودن از خدا و دین اوست. و ترغیبی بر كسب چنان فضایل برای دیگران می باشد. و با این بیان كه احدی را ندیده ام مانند آنها باشد) شنوندگان را بر سر غیرت می آورد تا مگر برای به دست آوردن فضیلتهای عبادی اخلاقی كه اصحاب خاص رسول گرامی اسلام داشتند، و اینان ندارند تلاش كنند. آنگاه حضرت اوصا

فی را به شرح زیر برای صحابی خاص پیامبر حق، می آورند. 1- موی سرشان پریشان و صورتشان خاك آلود است. این كلام حضرت اشاره به لاغری پوست بدن اصحاب و ترك زینت و لذتهای دنیوی آنها دارد. 2- شب را با قیام و سجده زنده می دارند: این جمله امام (ع) اشاره به این است كه شب را به نماز صبح می كنند، چنان كه خداوند متعال در این باره می فرماید: و الذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما. 3- میان پیشانی و صورتشان از جهت استراحت نوبت بندی كرده اند. یعنی هرگاه یكی از آنها بر اثر سجده طولانی پیشانی اش خسته شود، برای رفع خستگی آن، صورت بر خاك می نهد. 4- از یاد معاد همچون كسی هستند كه پا بر آتش سوزان گذاشته باشد. این كلام اشاره به بیتابی و اضطرابی است كه از یاد معاد و ترس قیامت به آنها دست می دهد، چنان كه شخص پا بر آتش نهاده از حرارت آن تاب نمی آورد اینان نیز ناراحتند و بیتابی می كنند. 5- میان دو چشمشان پیشانی همچون زانوی بز، بدلیل سجده های طولانی پینه بسته است. وجه شباهت این است كه جایگاه سجده در چهره آنها بتدریج كبود و پس از مدتی پوستش می میرد و سخت و سفت می شود. چنان كه زانوی بز بعلت خوابیدن بر زانو روی زمینهای خشك و خشن پینه می بندد. 6- هن

گامی كه در نزد آنها یاد خدا آورده شود، چنان چشمهایشان پر از اشك می شود، كه گریبان و دامنشان را تر می كند. بعضی از روایت نهج البلاغه كلمه جیوبهم را جباههم كه بمعنی صورت است، قرائت كرده اند. مطابق این روایت تر شدن صورت از اشك چشم، در حال سجده ممكن است. چنان كه درخت از باد تند می لرزد، آنها از خوف عذاب پروردگار و یا محروم ماندن از رحمت الهی ترس دارند و بر خود می لرزند. گاهی ترس و اضطراب بدلیل ترس از كیفر خداوند است و گاهی بدلیل شوق و علاقه وافری كه به ثواب خداست و انسان می ترسد كه از آن محروم شود. این سخن امام (ع) مطابق كلام حق تعالی است كه می فرماید: الذین اذا ذكر الله و جلت قلوبهم.


صفحه 844، 845.